ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
ما را نظری نیست به جز بر رخِ دلدار
زاینرو نکند هیچ اثر طعنهی اغیار
هرگز نبُود بر لب من شِکوه ز ایّام
هرچند عیان میشود از دیدهی خونبار
گنجینهی بس راز، دل ماست، که سینه
ویرانه بُود؛ جایگهِ اینهمه اسرار
تقدیر رقم زد که من از تیر نگاهت
دین و دل خود را بدهم جمله به یکبار
دیوانهی عشق است به دامِ سرِ زلفت
آزاد کجا میشود این صید گرفتار؟
کو تاب و تحمّل؟ که دگر صبر نمانده
بیچاره دلم، خون شده از نالهی بسیار
خون از مژه چون سیل به گلزار روان است
بلبل شده زاین عشق مرا مونس و غمخوار
با نغمهی خود بر تنِ «افتاده» شرر زد
گر سوخت، نهان داشت؛ مکن هیچ تو انکار...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ اکبر محکمی ✽
این پنج روز عمر، جوانی به کس نمانْد
پیری رسید و با دلِ پرآرزو گریست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ اکبر محکمی ✽