طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۲۲


ما را نظری نیست به جز بر رخِ دلدار

زاین‌رو نکند هیچ اثر طعنه‌ی اغیار


هرگز نبُود بر لب من شِکوه ز ایّام

هرچند عیان می‌شود از دیده‌ی خونبار


گنجینه‌ی بس راز، دل ماست، که سینه

ویرانه بُود؛ جایگهِ این‌همه اسرار


تقدیر رقم زد که من از تیر نگاهت

دین و دل خود را بدهم جمله به یک‌بار


دیوانه‌ی عشق است به دامِ سرِ زلفت

آزاد کجا می‌شود این صید گرفتار؟


کو تاب و تحمّل؟ که دگر صبر نمانده

بیچاره دلم، خون شده از ناله‌ی بسیار


خون از مژه چون سیل به گلزار روان است

بلبل شده زاین عشق مرا مونس و غمخوار


با نغمه‌ی خود بر تنِ «افتاده» شرر زد

گر سوخت، نهان داشت؛ مکن هیچ تو انکار...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 اکبر محکمی 


شعر ۲۱


این پنج روز عمر، جوانی به کس نمانْد

پیری رسید و با دلِ پرآرزو گریست...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 اکبر محکمی