طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۱۴۵


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰

اَلفم ز لوح هستی، همه هیچ در نشانی

به بقای غیر قائم، ز وجود خویش فانی


صف آخر ایستاده، به امید بِه‌نشینی

ز تحرّک آرمیده، به صفات بی‌نشانی


صفت الف ندارم که الف کژی ندارد

همه نقش من کژ آمد ز صحیفه‌ی معانی


فلک از زمین به حیلت نشناسم، ارچه هستم

چو فلک به خیره‌گردی، چو زمین به ناروانی


نه چو آبم از طراوت، نه چو آتشم ز رفعت

نه چو بادم از لطافت، نه چو خاکم از گرانی


منم آن خَسی کم از کم که به حَبّه‌ای نیرزم

اگرم جُوی بدانی، نخری به رایگانی


نه فرشته‌ای نه شیطان، ز کدام کارگاهی؟

نه مقیم و نه مسافر، ز کدام آستانی؟


مَلکا! -به حقّ یاران - که مرا به یاری خود

ز بلای یار نادان، همه‌عمر وارَهانی...



شهاب مهمره

‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


شعر ۸۱


عشق در دل می‌کند خُنیاگری

نغمه‌اش را من نگیرم سرسری


نغمه‌ها بشنیدم اندر روزگار

زیرِ طاقِ گنبدِ نیلوفری


گَه شنیدم نغمه‌ی جاه و جلال

گَه شنیدم های‌هوی سَروری


گَه سرودی خوش‌طنین در جان فکند

از زبانِ شهرت و نام‌آوری


گَه نیوشیدم نَشیدِ گل‌فروش

گاه بشنُفتم صلای گوهری


هیچ‌یک زاین نغمه‌ها و بانگ‌ها

جان من واله نکرد، از ساحری


لیک با گلبانگِ عشقِ راستین

از تن و از جان خود گشتم بَری


دین و دل درباختم در پای آن

محو گشتم، محو او سرتاسری


عشق تا بر ریشه‌ی من آب داد

رَستم از رنج و ملالِ بی‌بَری


آسمان‌ها درنَوردیدم به شوق

فارغ از تشویشِ بی بال و پری


پرتو خورشید، زیباتر نمود

در دو چشم و نورِ ماه و مشتری


هرچه زشتی بود، زیبا جلوه کرد

پیش من، هرگاه کردم داوری


عشق، عاشق را به گردون می‌برد

گوید او را: "چون به پایین بنگری،


در زمین، یکسان شود پست و بلند

زشت با زیبا نماید همسری


رو به چشمِ عشق در گیتی نگر

تا نبینی زشتی و بدگوهری..."


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 رعدی آذرخشی 


شعر ۴۶


این منم کز چشمِ یارم آسمان انداخته

برده دل از دست و دور از دلْسِتان انداخته


عندلیبی را همی‌مانم که از بُستان مرا

در بیابان، جنبشِ بادِ وزان انداخته


یا به واپَس‌مانده‌ای مانم کَش اندر قافله

از نظر یک‌باره میرِ کاروان انداخته


ای خداوندی که از بهرِ نثارِ مَقدمت

آسمان، لؤلؤی لالا زَاختران انداخته


بر رهی گر برگشایی یک نظر از مَکْرُمَت

غم ندارم گر ز چشمم آسمان انداخته...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آشفته‌ی شیرازی