-
شعر ۷۲
1399/07/10 21:25
چشمهایم را میبندم، بر روی پلکهایم راه میروی باز میکنم، در عمق چشمانم جا خوش میکنی درماندهام تکلیف من با تو چیست؟! ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ آرام اصفهانی ✽
-
شعر ۷۱
1399/07/10 21:23
خواهی که سَمَر شوی به نیکوکاری باید که به دل، تخمِ محبت کاری با اهلِ زمانه هیچ دانی چه کنی؟ آن کن که به خویشتن روا میداری... ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ آرام اصفهانی (عباسعلی) ✽
-
شعر ۷۰
1399/07/04 18:50
بیماری من چون سبب پرسش او شد میمیرم از این غم که چرا بهترم امروز! ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ آفتابی ساوجی ✽
-
شعر ۶۹
1399/07/04 18:47
عشقی دارم، قیامتش هنگامه دردی دارم، حکایتش بینامه دردی آنگه به دردها ارزنده نی سرعتِ فکر دیده و نی خامه ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ سرمدی اصفهانی ✽
-
شعر ۶۸
1399/07/04 18:46
صد شاخِ هوس به جان شکستم تا یک گل از آن میان شکستم عهدی بستم که از ثباتش بدعهدی دلبران شکستم سر تا قدمم ز ناله پُر شد از بس که به دل فغان شکستم آن شِکوه که در جهان نگنجد از بیم تو بر زبان شکستم... ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ سرمدی اصفهانی ✽
-
شعر ۶۷
1399/07/02 22:27
منم به روی تو حیران و آن کسان [دیگران] که نباشند غریب بیبصرانند و [،] بهتر آنکه نباشند! ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ آگهی یزدی ✽
-
شعر ۶۶
1399/07/02 22:24
در جهان ده چیز دشوار است نزد «آگهی» کز تصوّرکردن آن میشود دل بیحضور [کز تصوّرکردنش دل میشود بس بیحضور] ناز عاشق، زهد فاسق، بذل مُمسک، هزل رذل عشوهی / جلوهی معشوقِ بدشکل و نظربازیّ کور صوتِ لحنِ بیاصولان، بحث علمِ ابلهان میهمانیّ به تقلید و گداییّ به زور... ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ آگهی یزدی (ابوالحسن) ✽
-
شعر ۶۵
1399/07/02 22:08
تا شدم پابستِ عشقت، روزگارم شد سیاه جز که دارم مهرت اندر دل، کدامَستم گناه؟ شد کمانکش تیرِ مژگانت پی آزردنم تند آوردی ز یک غمزه به ملکِ جان، سپاه بر سرم پیوسته زابرو تیغِ خونریزی کِشی نِی مجال آن که از دل برکشم یک لحظه آه قامتت را سرو خواندم، ماه را گفتم رُخت اَلله اَلله زاین غلطگوییّ و از این اشتباه! قد برافزازی...
-
شعر ۶۴
1399/06/31 23:32
ز کشتیام خبری نیست، اینقدَر دانم که تختهپارهی چندی به ساحل افتادهست... ⊱ ━━━━━━━━━ ⊰ ✽ آفرین اصفهانی ✽
-
شعر ۶۳
1399/06/31 23:30
تا نظر در چمنِ وضعِ جهان وا کردم ستمی بود که بر دیدهی بینا کردم نه چمن رنگِ وفا داشت، نه گل بوی بقا حیرتآلوده به هر سو که تماشا کردم شوخچشمی چو مگس کردم و بس شَرْمیدم هر متاعی که از این سفله تمنّا کردم گر به محشر ز من از حاصل دنیا پرسند گویم افسوس، همه خواهش بیجا کردم ذرّهای نیست به کف زاین سفر دور و دراز عفو...