ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
تا نظر در چمنِ وضعِ جهان وا کردم
ستمی بود که بر دیدهی بینا کردم
نه چمن رنگِ وفا داشت، نه گل بوی بقا
حیرتآلوده به هر سو که تماشا کردم
شوخچشمی چو مگس کردم و بس شَرْمیدم
هر متاعی که از این سفله تمنّا کردم
گر به محشر ز من از حاصل دنیا پرسند
گویم افسوس، همه خواهش بیجا کردم
ذرّهای نیست به کف زاین سفر دور و دراز
عفو خواهم ز خدا آنچه خطاها کردم
«فدوی!» بار خجالت بکشی روز جزا
زآنکه در عالم فانی چه مهیا کردم...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آمنه فدوی ✽
نور اگر در دلِ بلور شکست
بازتابی که بازمییابی
مرگِ نور است
یا حیات بلور...؟
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آذر خواجوی ✽
به جز حُباب، نشان از کلاهداری نیست
که بر کشاکشِ این موج اعتباری نیست
هنوز نقرهی مهتاب میچکد بر آب
مگر طلیعهی خُور را طلایهداری نیست؟!
به دشت، زمزمهی شادِ جویباری نه
به کوچهباغ شب آوای رهگذاری نیست
تو ابرِ بیهنرِ تنگدستِ پاییزی
به سینهریزِ تو الماسِ آبشاری نیست
به بزمِ خاکنشینانِ سایهی خورشید
چراغِ سوخته را -«آذر!»- اعتباری نیست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آذر خواجوی ✽
پر میکنم از عشق تو پیمانهی مرگی
برخیز و ببر از دل من راحتِ جان را
ای مرگ! بیا، مرگ! بیا، مرگ! بیا، مرگ...
با خود برسان بر لب من قوتِ روان را
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ بهروز قزلباش ✽
ناامیدم ز مداوای دلِ خستهی خویش
ای خوش آن خسته که امّیدِ مداوا دارد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آگه شیرازی ✽
اگر به دادنِ جانم اشاره فرمایی
به جان دوست، که ما بندهایم فرمان را...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آگه شیرازی ✽
مشکلغمیست عشق، ولی غیر عشق نیست
چیزی که حل کند همهی مشکلات را
«آگه!» نجات اگر طلبی، عشق ورز و بس
ما آزمودهایم طریق نجات را...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آگه شیرازی ✽
خود مگر آن سروِ خوشرفتار بر ما بگذرد
ورنه ما را از فراقش قوّتِ رفتار نیست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آگاه قاجار ✽