ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
حال من [از / در] شب هجرانِ تو آنکس داند
که ز بیدادِ کسی، روز سیاهی دارد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آزاد حبشی ✽
تغافل اینهمه رسمِ کجاست دلبر من؟!
به خلف وعده دلم نیز شرمسار تو نیست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آرزوی عراقی ✽
دادیم جان ز رشک رقیب و گذاشتیم
دل را به کوی دوست، که این یادگار ماست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آرام یزدی ✽
پیکرم شد خاک و بر خاکم گذشتن عار دارد
آه از این بدخو که با من تا قیامت کار دارد...!
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آرام یزدی ✽
ز پا افتادهی آنم که صد افتاده در هر سو
ز بازوی توانا یا ز چشم ناتوان دارد
نقاب زلف را بهر چه دانی آفرید ایزد؟
که تا از چشم بد، رخسار نیکو را نهان دارد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آرام یزدی ✽
گفت تا چند به خاک افتی و بوسی قدمم؟
گفتمش تا تو چو شمشادی و برپا هستی
گفت بس دل که ز تنها منِ تنها بردم
گفتمش شکر خدا را که تو تنها هستی...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آثار ارسنجانی ✽
از فقر نگر افسرِ سلطانی ما را
در مُلک فنا، تخت سلیمانی ما را
من باده خورم هردَم و زاهد همه حسرت
داناییِ وی بنگر و نادانی ما را
بس توبه ز عشق تو نمودیم و شکستیم
بنگر تو ز هر توبه پشیمانی ما را
زاین چاه و رَسَن کز زَنَخ و زلف تو داری
کِی هست رهایی دلِ زندانی ما را...؟
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آثار ارسنجانی ✽
در پیش روی، دفتر حُسنت نهادهام
لیک از بیان به عجز و قصور ایستادهام
کس را ز خوبیِ تو حکایت مجال نیست
جز آینه، که پیش جمالت نهادهام
تا چند با خدنگ و کمان ایستادهای؟
من خود ز تیرِ غمزه نخست اوفتادهام!
رفت از سرم ز مستیِ چشمانِ شوخ او
کیفیّتی که بود ز صهبا و بادهام
تا سر نهادهام به درِ آستانِ دوست
دل در کفِ اطاعتِ غیری ندادهام...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آثار ارسنجانی ✽
معاشران! مگر از زلف یار، کس دم زد؟
که باز خاطرِ جمعی ز شوق برهم زد
طربسرای جهان -ای رفیق!- بر باد است
خوشا کسی که در این بزم، پای بر غم زد
عروسِ عمر عزیز است، قدر او دانید
چرا که دورِ وصالش زمانه یکدم زد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آبانی تهرانی ✽