ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
بیماری من چون سبب پرسش او شد
میمیرم از این غم که چرا بهترم امروز!
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آفتابی ساوجی ✽
عشقی دارم، قیامتش هنگامه
دردی دارم، حکایتش بینامه
دردی آنگه به دردها ارزنده
نی سرعتِ فکر دیده و نی خامه
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ سرمدی اصفهانی ✽
صد شاخِ هوس به جان شکستم
تا یک گل از آن میان شکستم
عهدی بستم که از ثباتش
بدعهدی دلبران شکستم
سر تا قدمم ز ناله پُر شد
از بس که به دل فغان شکستم
آن شِکوه که در جهان نگنجد
از بیم تو بر زبان شکستم...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ سرمدی اصفهانی ✽
منم به روی تو حیران و آن کسان [دیگران] که نباشند
غریب بیبصرانند و [،] بهتر آنکه نباشند!
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آگهی یزدی ✽
در جهان ده چیز دشوار است نزد «آگهی»
کز تصوّرکردن آن میشود دل بیحضور
[کز تصوّرکردنش دل میشود بس بیحضور]
ناز عاشق، زهد فاسق، بذل مُمسک، هزل رذل
عشوهی / جلوهی معشوقِ بدشکل و نظربازیّ کور
صوتِ لحنِ بیاصولان، بحث علمِ ابلهان
میهمانیّ به تقلید و گداییّ به زور...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آگهی یزدی (ابوالحسن) ✽
تا شدم پابستِ عشقت، روزگارم شد سیاه
جز که دارم مهرت اندر دل، کدامَستم گناه؟
شد کمانکش تیرِ مژگانت پی آزردنم
تند آوردی ز یک غمزه به ملکِ جان، سپاه
بر سرم پیوسته زابرو تیغِ خونریزی کِشی
نِی مجال آن که از دل برکشم یک لحظه آه
قامتت را سرو خواندم، ماه را گفتم رُخت
اَلله اَلله زاین غلطگوییّ و از این اشتباه!
قد برافزازی اگر، بس سرو گردد منفعل
رخ برافروزی اگر، گردد خجل خورشید و ماه
ای "عزیز مصرِ" جان! "یعقوبِ" پیرم دست گیر
"یوسفِ" زارم شکستهدل درافتاده به چاه
سالها این آرزو دارد مگر «آذر» به دل
مَقْدمت را جان نماید فرش و گردد خاک راه...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آذر چالشتری ✽