طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۱۳۴


نمی‌دانی

چه دردیّ و چه زخمیّ و چه اندوهی

به دل دارم؛

اگر دریا میان هر دو چشمم بود

از اینجا تا قیامت گریه می‌کردم...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آریا آریاپور 


شعر ۱۱۲


بی‌تو مهتابِ تنهای دشتم

بی‌تو خورشیدِ سردِ غروبم

بی‌تو بی‌نام و بی‌سرگذشتم

بی‌تو خاکسترم

بی‌تو، ای دوست!


بی‌تو این خانه تاریک و تنهاست

بی‌تو ای دوست

خفته بر لب، سخن‌هاست

بی‌تو خاکسترم

بی‌تو، ای دوست!


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 محمود مشرف آزاد تهرانی 


شعر ۹۸


آری! در این کنار

هیچ اتفاق نیست؛

در دوردست، آتشی اما نه دودناک

واین‌جای دودی از اثر یک چراغ نیست...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 احمد شاملو 


شعر ۹۰


چشم، از پنجره بر وسعتِ شب دوخته‌ام

و به چشمان تو می‌اندیشم

پیش از آنی که سحر

رنگ چشمان تو را پاک کند...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 محمدعلی بهمنی 


شعر ۸۹


بهرِ مهمانی دیشب

-دیروز-

آخرین مرغِ قفس را کشتم

صبح

در جایگهِ خاکه ذغال

تخم مرغی

-به درخشندگی کوکبِ صبح-

به شبِ مَطبخِ من می‌خندید...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 محمدعلی بهمنی 


شعر ۸۸


اعتقاد من

به پیوند کثیفِ خاک و انسان نیست

من به یک معراجِ بی‌برگشت خواهم رفت

من شکوه کاذبِ این دودمانِ خاکی‌ام را

دود خواهم کرد


آخر پاییز

آخر پاییز

من به بال جوجه‌هایم

با شما بدرود خواهم کرد...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 محمدعلی بهمنی 


شعر ۲۰


آخرین برگِ سفرنامه‌ی باران این است:

که زمین چرکین است...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 محمدرضا شفیعی کدکنی 


شعر ۱۹


دیگرم هرگز

نه توانِ راه‌پیمودن

به سوی کاروانِ رفته تا بس دور

-که گذشته روزگارانی‌ست زاین صحرا-

نه دگر باور بدان افسانه و لالاییِ شیرین،

مانده از این‌سو

رانده از آنجا


نَک چه سود از این شتابِ دیر

از پسِ آن خامُشیّ و آن درنگِ زود

دیر شد هنگام بیداری!


ای خوش آن دنیای خاموشی،

و سکوتِ پرنیان‌پوشِ فراموشی...!


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 محمدرضا شفیعی کدکنی 


شعر ۱۱


گرچه تا صبحِ سحرخیز، شبی در کار است

دل من بیدار است

چشم من می‌شنود بانگِ سرودی به نگاه

گوش من می‌نگرد رقصِ نگاهی به سرود


تک‌سواری که منم

عاقبت نیمه‌شبی

قفل دروازه‌ی شب می‌شکنم

می‌برم راه به سرمنزلِ پنهان سحر

می‌نهم گوش به فرمانِ دلاویزِ امید

مژده‌ی صبحِ سپید...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 حسن هنرمندی 


شعر ۶


عاقبت یک روز

می‌گریزم از فسونِ دیده‌ی تردید

می‌تراوم همچو عطری از گلِ رنگینِ رؤیاها

می‌خزم در موجِ گیسوی نسیمِ شب

می‌روم تا ساحلِ خورشید

در جهانی خفته در آرامشی جاوید...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 فروغ فرخزاد