ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
مرا از گوشهی چشمی چو بنْوازی، عجب نبْود
که از هر گوشه مردم را به زاری متّصل خواهی!
چه پیمانها که بُگسستی ز روی سستپیمانی
چرا ای سختدل خود را چنین پیمانگسل خواهی؟
ز تابِ شمعِ رویت سوخت دی پروانهوَش، اما
از آن ترسم که هم زآن شعله، جان را مشتعل خواهی
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آسودهی شیرازی ✽
ز وصلِ روی تو ای رشکِ لُعبتِ نوشاد
دلم که بود به غم توأمان، شد از نو شاد
شبم ز روی تو بگْرفت روشناییِ روز
تبارکاللّه از آن روی آفتابنهاد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آسودهی شیرازی ✽
با خمِ زلف تو میگویم که در زنجیرِ عشق
از دلِ دیوانهام پیمانگسستن زود بود
مردِ بازار تو از سرمایهی جان میگذشت
تا در این سودا نه در بندِ زیان و سود بود...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آسودهی شیرازی ✽
جز از شوقِ دهانت در دلِ دل
به هیچ آسان نکردم مشکلِ دل
از آنرو رشکِ خورشیدم که در عشق
مُصفّا شد مرا آب و گلِ دل
به جز بیحاصلی گو حاصلم چیست؟
اگر عشقم نباشد حاصل دل
مرا اقبالِ سَرمَد داد رویت
به کامم شد چو بختِ مُقبلِ دل
مرا غم یار و دل یارِ من از غم
تو را دل مایل و من مایلِ دل
چو تصویر دو عالم کرد بیدوست
به مِی شستیم نقشِ باطل دل
حیاتِ سرمدم شیرین کند کام
گَرَم زهر تو گردد قاتل دل
غمِ لیلیوَشی بر ناقهی عشق
چو مجنون بنددم گو مَحملِ دل
مرا پیرانهسر بختِ جوان داد
ز شوق باده، پیرِ کاملِ دل
اگر آسوده خواهی جانِ جان دید
ببین رخسارِ جانان در دلِ دل...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آسودهی شیرازی ✽