طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۶۵


تا شدم پابستِ عشقت، روزگارم شد سیاه

جز که دارم مهرت اندر دل، کدامَستم گناه؟


شد کمان‌کش تیرِ مژگانت پی آزردنم

تند آوردی ز یک غمزه به ملکِ جان، سپاه


بر سرم پیوسته زابرو تیغِ خونریزی کِشی

نِی مجال آن که از دل برکشم یک لحظه آه


قامتت را سرو خواندم، ماه را گفتم رُخت

اَلله اَلله زاین غلط‌گوییّ و از این اشتباه!


قد برافزازی اگر، بس سرو گردد منفعل

رخ برافروزی اگر، گردد خجل خورشید و ماه


ای "عزیز مصرِ" جان! "یعقوبِ" پیرم دست گیر

"یوسفِ" زارم شکسته‌دل درافتاده به چاه


سال‌ها این آرزو دارد مگر «آذر» به دل

مَقْدمت را جان نماید فرش و گردد خاک راه...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آذر چالشتری