طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۲۷


گفت تا چند به خاک افتی و بوسی قدمم؟

گفتمش تا تو چو شمشادی و برپا هستی


گفت بس دل که ز تن‌ها منِ تنها بردم

گفتمش شکر خدا را که تو تنها هستی...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آثار ارسنجانی 


شعر ۲۶


از فقر نگر افسرِ سلطانی ما را

در مُلک فنا، تخت سلیمانی ما را


من باده خورم هردَم و زاهد همه حسرت

داناییِ وی بنگر و نادانی ما را


بس توبه ز عشق تو نمودیم و شکستیم

بنگر تو ز هر توبه پشیمانی ما را


زاین چاه و رَسَن کز زَنَخ و زلف تو داری

کِی هست رهایی دلِ زندانی ما را...؟


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آثار ارسنجانی 


شعر ۲۵


در پیش روی، دفتر حُسنت نهاده‌ام

لیک از بیان به عجز و قصور ایستاده‌ام


کس را ز خوبیِ تو حکایت مجال نیست

جز آینه، که پیش جمالت نهاده‌ام


تا چند با خدنگ و کمان ایستاده‌ای؟

من خود ز تیرِ غمزه نخست اوفتاده‌ام!


رفت از سرم ز مستیِ چشمانِ شوخ او

کیفیّتی که بود ز صهبا و باده‌ام


تا سر نهاده‌ام به درِ آستانِ دوست

دل در کفِ اطاعتِ غیری نداده‌ام...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آثار ارسنجانی