ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
گفت تا چند به خاک افتی و بوسی قدمم؟
گفتمش تا تو چو شمشادی و برپا هستی
گفت بس دل که ز تنها منِ تنها بردم
گفتمش شکر خدا را که تو تنها هستی...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آثار ارسنجانی ✽
از فقر نگر افسرِ سلطانی ما را
در مُلک فنا، تخت سلیمانی ما را
من باده خورم هردَم و زاهد همه حسرت
داناییِ وی بنگر و نادانی ما را
بس توبه ز عشق تو نمودیم و شکستیم
بنگر تو ز هر توبه پشیمانی ما را
زاین چاه و رَسَن کز زَنَخ و زلف تو داری
کِی هست رهایی دلِ زندانی ما را...؟
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آثار ارسنجانی ✽
در پیش روی، دفتر حُسنت نهادهام
لیک از بیان به عجز و قصور ایستادهام
کس را ز خوبیِ تو حکایت مجال نیست
جز آینه، که پیش جمالت نهادهام
تا چند با خدنگ و کمان ایستادهای؟
من خود ز تیرِ غمزه نخست اوفتادهام!
رفت از سرم ز مستیِ چشمانِ شوخ او
کیفیّتی که بود ز صهبا و بادهام
تا سر نهادهام به درِ آستانِ دوست
دل در کفِ اطاعتِ غیری ندادهام...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آثار ارسنجانی ✽