طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۱۴۸


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰

گر کند درد دلی بلبل، منال ای باغبان!

گل نپروردی که هر سو خارِ بیدادی نداشت


شد دلم صیدِ غزالی، ای خوش آن وارسته کو

آرزوی صید و در دل بیمِ صیّادی نداشت


مهربانی‌های لیلی کرد مجنون را اسیر

ورنه هر خوبی که شیرین بود، فرهادی نداشت


شد ز سیلِ غم، بنای خانه‌ی مهرم خراب

دیدم این غم‌خانه را هم، هیچ بنیادی نداشت


محنتِ صبرم نداند، هرکه عمری -«آصفی!»-

روی بر دیوارِ غم در محنت‌آبادی نداشت...



آصفی هروی

‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


شعر ۱۳۲


گشت تا سلسله‌ی موی تو پابست مرا

رشته‌ی طاقت و آرام شد از دست مرا


ز کمان‌خانه‌ی ابروی تو هر تیر که جَست

راست -تا پَر- به دلِ غمزده بنْشست مرا...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آغاز ارسنجانی 


شعر ۹۶


نازِش مکن به جاه و تفاخر مکن به مال

بازی نگر که گنبد دوّار می‌کند؛


آن را که همچو کوزه‌ی دولاب، چرخِ دون

بَرمی‌کشد به اوج و نگون‌سار می‌کند...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 مجد خوافی 


شعر ۸۲


می‌خواستم یک قهرمان باشم برایت

تا با قطارت آمدی، پیراهنم سوخت


این کوه ریزش کرد، در پای تو افتاد

کافی نبود آن پیرهن، حتی تنم سوخت


من سعی کردم تا تو در شهرم بمانی

لطفاً نرو، لطفاً! زبانِ اَلکَنم سوخت...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 نرگس نوروزی 


شعر ۷۶


در طالعم آن روز که می‌دید منجّم

می‌گفت که هست از غمِ عشقش خطری چند


بردند قرار و خِرد و صبر ز «آهی»

پیمان‌شکنی، سنگدلی، عشوه‌گری چند...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آهی جغتایی 


شعر ۷۳


به کشتگانِ خود ار بگذری دَمی از لطف

کنند پاره کفن، زندگی ز سر گیرند!


خدنگِ غمزه‌ات ار بگذرد، صفِ عشّاق

برای تیرِ تو از جان خود سپر گیرند...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آرام گلپایگانی 


شعر ۵۹


پر می‌کنم از عشق تو پیمانه‌ی مرگی

برخیز و ببر از دل من راحتِ جان را


ای مرگ! بیا، مرگ! بیا، مرگ! بیا، مرگ...

با خود برسان بر لب من قوتِ روان را


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 بهروز قزلباش 


شعر ۵۶


مشکل‌غمی‌ست عشق، ولی غیر عشق نیست

چیزی که حل کند همه‌ی مشکلات را


«آگه!» نجات اگر طلبی، عشق ورز و بس

ما آزموده‌ایم طریق نجات را...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آگه شیرازی 


شعر ۵۲


گرفتم -ای مصوّر!- خود کشیدی آن قد و چهره

چه‌سان خواهی کشیدن مستیِ چشمِ خرابش را؟


ز غم دستی به دل دارم، دگر دستی به دامانش

دریغا! کو دگر دستم که تا گیرم رکابش را...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آگاه قاجار 


شعر ۵۱


به روزگار، مرا -خوشدلم- که یار کُشد

که یار اگر نکُشد، جورِ روزگار کُشد


نویدِ وصل به من داد و رُخ ز من بِنهُفت!

که هجرم ار نکُشد، درد انتظار کُشد...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 آگاه قاجار