طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

بریده‌ی کتاب ۱۸


هر یک از ما

با یک قوطی کبریت در وجودمان

متولّد می­‌شویم

امّا خودمان قادر نیستیم

کبریت‌ها را روشن کنیم،

همان‌طور که دیدی

برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم؛


در این مورد، به عنوان مثال

اکسیژن از نفس کسی می­‌آید

که دوستش داریم،

شمع می‌تواند هر نوع

موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد

که یکی از چوب‌کبریت‌ها را مشتعل کند...


برای لحظه‌ای

از فشار احساسات گیج می‌شویم

و گرمای مطبوعی

وجودمان را دربر می‌گیرد

که با مرور زمان فروکش می‌کند

تا انفجار تازه‌ای جایگزین آن شود


هر آدمی

باید به این کشف و شهود برسد

که چه عاملی، آتش درونش را

پیوسته شعله‌ور نگاه می­‌دارد

و از آنجا که یکی از عوامل آتش‌زا

همان سوختی است که به وجودمان ­می‌رسد

انفجار تنها هنگامی ایجاد می‌شود

که سوخت موجود باشد


خلاصه‌ی کلام

آن آتش، غذای روح است؛

اگر کسی به موقع درنیابد که

چه چیزی آتش درون را شعله‌ور می­‌کند،

قوطی کبریتِ وجودش نم برمی­‌دارد

و هیچ یک از چوب‌کبریت‌هایش

هیچوقت روشن نمی‌شود

اگر چنین شود،

روح از جسم می‌گریزد

و در میان تیره‌ترین سیاهی‌ها

سرگردان می‌شود...


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 لورا اسکوئیول 

 مثل آب برای شکلات