طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...
طُرفه

طُرفه

بهترین اشعار و متونی که خوانده‌ایم و نخوانده‌ایم...

شعر ۸۱


عشق در دل می‌کند خُنیاگری

نغمه‌اش را من نگیرم سرسری


نغمه‌ها بشنیدم اندر روزگار

زیرِ طاقِ گنبدِ نیلوفری


گَه شنیدم نغمه‌ی جاه و جلال

گَه شنیدم های‌هوی سَروری


گَه سرودی خوش‌طنین در جان فکند

از زبانِ شهرت و نام‌آوری


گَه نیوشیدم نَشیدِ گل‌فروش

گاه بشنُفتم صلای گوهری


هیچ‌یک زاین نغمه‌ها و بانگ‌ها

جان من واله نکرد، از ساحری


لیک با گلبانگِ عشقِ راستین

از تن و از جان خود گشتم بَری


دین و دل درباختم در پای آن

محو گشتم، محو او سرتاسری


عشق تا بر ریشه‌ی من آب داد

رَستم از رنج و ملالِ بی‌بَری


آسمان‌ها درنَوردیدم به شوق

فارغ از تشویشِ بی بال و پری


پرتو خورشید، زیباتر نمود

در دو چشم و نورِ ماه و مشتری


هرچه زشتی بود، زیبا جلوه کرد

پیش من، هرگاه کردم داوری


عشق، عاشق را به گردون می‌برد

گوید او را: "چون به پایین بنگری،


در زمین، یکسان شود پست و بلند

زشت با زیبا نماید همسری


رو به چشمِ عشق در گیتی نگر

تا نبینی زشتی و بدگوهری..."


‏⊱ ━━━━━━━━━ ⊰


 رعدی آذرخشی