ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
در تبم گاه عرق، مستیِ دیگرگون است
بیلبت شیشهی مِی، آبلهی پُرخون است
نخلِ شادی چه نشانم؟ که نهالِ غم او
در زمینِ دل من سرزده روزافزون است
گرچه گردون ز مَهی بر دل من داغ نهاد
اخترِ سوختهام داغ دلِ گردون است
هرکجا ریخته لیلی ز مژه، اشکِ نیاز
خارِ غم سرزده و در قدمِ مجنون است
یار در حلقهی عشّاق ندارد گذری
آه، کز دایرهی اهل وفا بیرون است
کوه، منّت چه نهد شادیِ وصلم امروز؟
که ز سیلِ غم او، روز دگر هامون است
«آصفی!» ملکِ سلیمان مطَلب، پُرس ز مور
که نهان زیر زمین، حال سلیمان چون است...
✸✸✸
آصفی هروی
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
هرکجا آن مَه به آن زلف پریشان بگذرد
هرکه کفرِ زلف او بیند، ز ایمان بگذرد!
ای محبّان! بوالعجبدردیست درد عاشقی
هرکه دامن گیرد این دردش، ز درمان بگذرد
هرکه عاشق شد، از او دیگر سر و سامان مجوی
زآنکه عاشق ترکِ سر گوید، ز سامان بگذرد
در فراقش «دوستی» گِرید چو ابرِ نوبهار
گریهی زارش چو بیند ابر، گریان بگذرد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آغادوست ✽
نه دل ز عشق توبه، نه خوبان وفا کنند
بر جان من ببین دل و دلبر چهها کنند!
این درد را توان به که گفتن که گلرخان
نه کامِ دل دهند و نه دل را رها کنند
در لعلشان علاجِ دلِ عالمی، ولی
وقتی بشد که درد کسی را دوا کنند
در حیرتم که کامِ دلی چون نمیدهند
خود را چرا به غمزدگان آشنا کنند؟!
«آزاد!» کِی شود مسِ قلبت کنند زر
"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند"
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ آزاد اصفهانی ✽
روی تو، ممالکِ جهان ارزد
وصل تو، حیات جاودان ارزد
زآن لعل که صدهزار دل دارد
یک بوسه به صدهزار جان ارزد
نام چو منی همیبری، خَهخَه
این نام، بدین لب و دهان ارزد
جان، بندگی تو را کمر دربست
انصاف بده که رایگان ارزد
چشم افکندم بدان گلِ عارض
تا خود به هزار بوستان ارزد
دل گفت «اثیر!» اگر بَصر داری
نیکو بنگر، که رایگان ارزد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ اثیر اخسیکتی ✽
من غریبم، مگر از دردِ غمت سوختهام
دل به تنهایی و دلتنگی تو، دوختهام
هرکجا سردی و تنهایی مردم بینم
مثل یک آتش ناگاه برافروختهام
هرکجا دست نوازش طلبد، خواهم رفت
من همان عاشق دلداده و دلسوختهام
زندگی خونِ جگر خوردن و خندیدن ماست
عشق را با همهجان در جگر اندوختهام
«آهنا!» مردم دنیا نفریبند تو را
راستی، غیر خدا بر که نظر دوختهام؟
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ اخلاق آهن ✽
بیقرارِ تواَم و در دلِ تنگم گِلههاست
آه... بیتابشدن، عادت کمحوصلههاست
مثل عکسِ رخِ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
آسمان با قفسِ تنگ چه فرقی دارد
بال، وقتی قفسِ پَرزدن چلچلههاست
بیتو هرلحظه مرا بیمِ فروریختن است
مثل شهری که به روی گسلِ زلزلههاست
باز میپرسمت از مسئلهی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همهی مسئلههاست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ فاضل نظری ✽
عاقبت کوی تو ما را مسکنِ دل میشود
هر کجا پا ماند از رفتار، منزل میشود
عشق را میدار در خاطر، که میافتد به دام
مرغِ زیرک چون ز یادِ لانه غافل میشود
آنچه میکارد -اگر نیک است یا بد- عاقبت
حاصل دهقان، همان در وقت حاصل میشود
مستِ عشقم، زلف را بردار از پای دلم
در کجا دیوانه از زنجیر عاقل میشود؟
میرود از دست او سررشتهی آسودگی
هرکه چون «قصّاب» بر روی تو عاشق میشود...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ قصاب کاشانی ✽
تا زنگِ سیه زآینهی دل نزُداید
عکسِ رخِ دلدار در او خوش ننماید
در طرْفِ چمن گر نکند جلوه رخِ دوست
بر برگِ گلی اینهمه بلبل نسراید
نورِ ازلی گر ندمد از رخِ لیلی
از گردشِ چشمی، دل مجنون نرباید
هر کو نکند بندگیِ پیرِ خرابات
بر روی دلش، جان درِ معنی نگشاید
ای غمزده! تریاقِ محبت به کف آور
تا زهرِ غمِ دهر، تو را جان نگَزاید
آیینِ طریقت، به حقیقت به جز این نیست
کز شادی و غم، راحت و رنجت نفزاید
این بارِ امانت که شده قسمت «وحدت»
بر پشتِ فلک گر نهد، البتّه خم آید...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ وحدت کرمانشاهی ✽
صد شاخِ هوس به جان شکستم
تا یک گل از آن میان شکستم
عهدی بستم که از ثباتش
بدعهدی دلبران شکستم
سر تا قدمم ز ناله پُر شد
از بس که به دل فغان شکستم
آن شِکوه که در جهان نگنجد
از بیم تو بر زبان شکستم...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ سرمدی اصفهانی ✽
صد شاخِ هوس به جان شکستم
تا یک گل از آن میان شکستم
عهدی بستم که از ثباتش
بدعهدی دلبران شکستم
سر تا قدمم ز ناله پُر شد
از بس که به دل فغان شکستم
آن شِکوه که در جهان نگنجد
از بیم تو بر زبان شکستم...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ سرمدی اصفهانی ✽