ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
میتوان ادراک کردن صورتِ احوال خویش
چشم اگر بینا کنی، عالم تمام آیینه است...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ قصاب کاشانی ✽
ز خاک پای تو اکسیر در نظر دارم
عجب نباشد اگر خاک، زر توانم کرد...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ قصاب کاشانی ✽
عاقبت کوی تو ما را مسکنِ دل میشود
هر کجا پا ماند از رفتار، منزل میشود
عشق را میدار در خاطر، که میافتد به دام
مرغِ زیرک چون ز یادِ لانه غافل میشود
آنچه میکارد -اگر نیک است یا بد- عاقبت
حاصل دهقان، همان در وقت حاصل میشود
مستِ عشقم، زلف را بردار از پای دلم
در کجا دیوانه از زنجیر عاقل میشود؟
میرود از دست او سررشتهی آسودگی
هرکه چون «قصّاب» بر روی تو عاشق میشود...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ قصاب کاشانی ✽
عشوه دهیام همی، سرابی گوئی
بر من گذری همی، شهابی گوئی
گریان شوم از تو، آفتابی گوئی
نتْوانم بیتو زیست، آبی گوئی...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ مسعود سعد سلمان ✽
آری! در این کنار
هیچ اتفاق نیست؛
در دوردست، آتشی اما نه دودناک
واینجای دودی از اثر یک چراغ نیست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ احمد شاملو ✽
از چار جانب
راهِ گریز بستهاست
درازای زمان را
با پارهی زنجیر خویش میسنجم
و ثقلِ آفتاب را
با گوی سیاهِ پایبند
در دو کفه مینهم
و عمر
در این تنگنای بیحاصل
چه کاهل میگذرد!
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ احمد شاملو ✽
نازِش مکن به جاه و تفاخر مکن به مال
بازی نگر که گنبد دوّار میکند؛
آن را که همچو کوزهی دولاب، چرخِ دون
بَرمیکشد به اوج و نگونسار میکند...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ مجد خوافی ✽
ما که عشقآشناییم، از یادت نبردهایم
تو نیز از یادمان مبر
جز تو در عرصهی خاک، کسی را نداریم؛
نگذار سرد شویم
هر روز و از هر کجا که شد
نشانهای از حیات به ما دِه
ناگهان پیدا شو
دست به سوی ما دراز کن
و نجاتمان بده...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ ژاک پرهور ✽
امروز چه روزیست؟
ما خود تمامی روزهاییم ای دوست!
ما خود زندگیایم به تمامی، ای یار!
یکدیگر را دوست میداریم
و زندگی میکنیم،
زندگی میکنیم
و یکدیگر را دوست میداریم
و نمیدانیم زندگی چیست
و نمیدانیم روز چیست
و نمیدانیم عشق چیست...
⊱ ━━━━━━━━━ ⊰
✽ ژاک پرهور ✽